WELCOME TO MY BLOG
معنای دموکراسی و آزادی بیان در آمریکا از دید احمد شاملو بله ظاهراً چيزى به اسم دمكراسى را آزادانه در بازارهاى غرب به مشترى عرضه میكنند كه گويا نوع امريكائيش مرغوبتر تلقى شده. پس بگذاريد چند مورد از تجربيات شخصى خودم را برایتان تعريف كنم:
نظرات شما عزیزان:
در شهر نيويورك محله يی هست موسوم به (دهكده سبز) كه به اصطلاح محل زندگى روشنفكران و هنرمندان است و در آنجا هفته نامه يی منتشر میشود به نام ويلج وويس (صدا...ى دهكده). در اسفند ماه 56 كه ما در امريكا بوديم يك روز آقايی به نام چافتس از روزنامه نيويورك پست طى نامه يی از من خواست براى روزنامه اش با هم گفتگويی بكنيم و ضمناً نوشت چون میخواهد در باب من مطلب مفصلترى هم براى يك «نشريه ملى ديگر» تهيه كند آقاى بروس خبرنگار ويلج وويس را هم با خودش میآورد. آقاى چافتس كه علاقه مند بود به برگه هاى آماده شده كتاب كوچه نگاهى بكند به اتاق كار من رفت اما آقاى بروس از همان دمِ در بنا كرد از نشريه شان تعريف كردن كه ما آزادترين و مستقلترين نشريه امريكائيم. گفتم آقاجان، در امريكا نشريه يی كه بتواند چنين ادعايی بكند به طور قطع يا زائيده يك اقتضاى سياسى است، يعنى فريبكارى و نعل وارونه، يا اصلاً وجود خارجى ندارد. گفت اگر نتوانيد حرفتان را ثابت كنيد من آن را توهين به شخص خودم تلقى خواهم كرد. گفتم هزار بار شكر كه رسم دوئل كردن از دنيا برافتاده، پس بنشين دلايل مرا بشنو:
اين شماره آخر نشريه شما است، در 124 صفحه غالب صفحه ها چهار رنگ است. مثل همه هفتگیهاى ديگر خبرهاى روز را چاپ نمیكنيد اما چندين تحليل اقتصادى و سياسى و تفسيرهاى خبرى داريد. از علوم مختلف تا مد روز و صفحات ورزشى و سرگرمى و كاريكاتور و، خلاصه جنستان جور است. يك چنين نشريه يی يك لشكر نويسنده حرفه يی تمام وقت میخواهد با يك گروهان سردبير متخصص در رشته هاى مختلف با عكاسان مخصوص و گرافيستها و كارگران فنى و غيره. يعنى هر هفته چند ميليون دلار هزينه تهيه آن میشود. قيمت تكفروشیتان 25 سنت است كه نصفش را مؤسسه توزيع مىبرد و 5/12 سنتش به نشريه برمیگردد . بالا بودن تيراژتان چيزى را حل نمیكند، چون فقط بهاى كاغذ هر نسخه نشريه خيلى بيش از 5/12 سنت است و هر چه تعداد نسخهها بيشتر بشود زيان بيشترى متحمل میشويد و شما نه فقط نمیتوانيد زيان كنيد بلكه بايد به سهامدارانتان سود هم برسانيد وگرنه كلاهتان پس معركه است. آن همه حقوق كارمند و كارگر و هزينه هاى چاپ و كاغذ و مخارج ادارى و غيره را چى تأمين میكند؟ فقط آگهى. - آگهى را كى به شما میدهد؟ كارتلها و تراستها، آن هم به قول معروف مثل ريگ. چون پول تبليغاتشان از بدهى مالياتى سالانهشان كسر میشود. خب، اربابان اين شركتهاى غولآسا كیها هستند؟ همانها كه برنامه هاى سياسى و اقتصادى كشورتان را طراحى میكنند! - حالا سركار به من بفرمائيد حد و حدود آزادیتان تا كجاست. میتوانيد مطلبى تو نشريه تان بنويسيد كه به تريج قباى يكى از آنها بربخورد؟ - يك اشارهشان كافى است كه هفته بعد سهيمه آگهیتان قطع بشود تا آناً با سر به زمين بخوريد. اگر جرأت داريد همينقدر برداريد بنويسيد چون منسوجات مصنوعى ايجاد حساسيت پوستى میكند از درج اينگونه آگهیها معذوريم تا در عمل ببينى چه بلايی سرتان خواهد آمد.
آقاى بروس كلافه پرسيد تلفن كجا است، و با تلفن يك تاكسى خواست. گفتيم تاكسى لازم نيست، تا ايستگاه قطار میرسانيمتان. گفت متشكرم. به آقاى چافتس كه سرگرم كتاب كوچه بود چيزى گفت و تا رسيدن تاكسى هم ايستادن كنار خيابان را ترجيح داد.
يك مورد ديگر: ما به دنبال آثار كارل سندبرگ و لنگستن هيوز شاعر بودند و ارسكين كالدول نويسنده. هر سه از مردم ايالات متحدامريكا و با بوركراسى حاكم بر آن كشور در جدال.-
به هر سوراخى سر كشيديم. حتا به فروشگاه عظيمى كه در مانهاتان كتاب دست دوم میفروشد. كتابهاى اين آقايان به قول خودشان «آوت آف پرينت» است يعنى ديگر چاپ نمیشود. فقط سال پيش در امريكا يك گزينه اشعار هيوز گير آورديم كه بهتر بود اسمش را میگذاشتند «بمب خنثاشده>>!
www . night Skin . ir |